دموکراسی حرف نیست یک فرهنگ است باید آنرا شناخت پذیرفت وبه آن عمل کرد. آنان که با کلماتی درشت و پر طنین از دموکراسی سخن میگویند ولی در جزئی ترین کارها دمادم دموکراسی را زیر پا میگذارند دروغ میگویند

۱۳۹۳ خرداد ۲۰, سه‌شنبه

کی بود کی بود من نبودم اسماعیل وفا یغمائی



کی بود کی بود من نبودم 
 اسماعیل وفا یغمائی
بنام آنکه هستی نام از او یافت
فلک جنبش زمین آرام از او یافت
به روز آرنده شبهای تاریک
جواهر بخش فکرتهای باریک
خرد را بی میانجی حکمت اموز
فلک بر پای دار و انجم افروز
همه در توست و تو در لوح اوئی
حروف کاینات ار باز جوئی*
چند نکته در آغاز نوشته

نمیدانم «رهبر» و «متابعان صدیق» آیا چند نکته  صمیمانه را در مقدمه این نوشته باور میفرمایند. نکات اولیه این هاست. 
یکم: مجادله قلمی من و امثال من، برای من و امثال من با ایشان و پیروان،  واقعی ولی بسیار دردناک است. 
ما این مجادله را  «نه می خواستیم»  و «نه میخواهیم».  این مجادله برای ما دردناک و در بسیاری موارد رقت انگیز است،زیرا با تمام هتک حرمتها و دشنامها و توهین های  شما که ماهها ست بیرحمانه و قاطع، نثار ما میشود خوب میدانیم که در حال حاضر به دلیل حاکمیت آخوندها شمامغلوبید و در افتادن با مغلوب دردناک است  بخصوص اگر سی سال با مرده و زنده اوخاطره داشته باشی. 
دو دیگر اینکه به نظر من،  فارغ از همه چیز در پایه و ریشه، علیرغم تمام تندی ها و لت و کوبها،کارکردهایتان در رابطه با مخالفان و منتقدان نشان میدهد بسیار  ضعیف ا ید و گاه واقعا رقت انگیز.. 
سدیگر  فرصت ما اندک است وما نمی خواهیم بخشهائی از عمر باقیمانده را صرف جدال با نیروئی بکنیم که در حال حاضر و حتی بنظر من در آینده،علیرغم هنوز امکانات فراوانشان، بنا بر ماهیت و محتوا،حتی اگر سودای دور دست رهبر جامعه واقعیت بپوشد و پیروزی و تخت و کرسی مهیا شود بنا بر ماهیت و ساختار محوری،  به نظر من با کارکردهای کنونی جز فسیلی بر راه نیست. کاروان تاریخ تند و تیز دشتهای امروز و فردا را در مینوردد و این فسیل بر جای مانده امروز با تلاشی عبث  و ناتوان از درک نوی ها سعی میکند کهنگی ها و پوسیدگیهای خود را رنگ بزند و این تحفه را با هر محملی که شده بقبولاند  و فردا نیز حکایتی است که باید تماشا کرد.ما نمی خواهیم با این موجودیت در افتیم. بیشتر میخواهیم او را بحال خود گذاریم ولی نمیگذارید.
انگیزه نوشتن این یاداشت 
غرض از قلمی کردن این یاداشت اما نظاره چند مقاله وزین و چند عکس موزون در سایت مطهر  و وزین آفتابکاران بود.  عمامه بر سر مصداقی گذاشتن، دوباره عکسهای من و مصداقی و قصیم و روحانی و... را بر فرق مقاله ای بعنوان مزدوران اطلاعات نشر دادن و تعدادی مقاله ریز و درشت از نویسندگان اشنا و ناشناس منتشر کردن.

برخی ها عبارتند:
*در شعار «انترناسیونالیست»، در تفکر و نگاه «ناسیونالیست راست»

**زگیل
***آرشیو هفتگی مطبخ تاریخ شماره 6
****خرمگس معركه - ادامه
****اوج گیری مجدد تحرکات به مُلّا پیوسته ها و ضرورت هوشیاری یاران مقاومت - ادامه
******پژواکیان. ..شهادت غلامرضا خسروی ....اشک تمساح مصداقیان .....از جنایت تا مکافات - ادامه
   
چرا اینهارا مینویسند 

 مدتی بود موج توهین و تهمت، جز بر علیه مصداقی و عاطفه اقبال، گویا فروکش کرده بود اما دوباره شروع شد.
مراسم ویلپنت نزدیک است یازدهمین سالگرد دستگیری رئیس جمهور مقاومت، در آنسو لیبرتی دارد در رنج و درد و خون نفس نفس میزندوبعد از یازده سال میتوان اندیشید که:
بسیاری از دوستان رهبر و یاران این سئوال به ذهنشان میزند که چرا باز هم این مراسم؟ چرا روی لیبرتی زوم نمیشوند، چرا و چراها؟ پس باید شیپورها را نواخت،به تجربه روشن است که دشمنی نه دور دست بلکه نزدیک دست لازم است پس بنوازید که:

فواید دشمن و دشمن تراشی
بنوازید که:
مزدوران وزارت اطلاعات که بر کاکلشان مصداقی و روحانی و قصیم و یغمائی و اقبال و جمالی و حیدر نژاد و.... نشسته اند مشغول فعالیت اند . هوشیار باشید! بجنبید! بسیج شوید، غافل مباشید، ذهنها را روی این متمرکز کنید و....
اساتید و معلمان و رائدان و راهنمایان در این راه نیز از هیچ چیزی فرو گذار نمی کنند!
شک روا نمیدارند!
کوتاهی نمیکنند!
مهم نیست که باور کردنی است یا نه!
واجب است و باید انجام داد چون مساله حل میکند!


چرا دچار تناقض نمیشوند
من بارها فکر کرده ام چطورست که بزرگان دچار تناقض نمیشوند.در جستجو چیزهای مختلفی به ذهنم زده است .
مثلا: بدترینش :
اینکه رفیقمان ایرج شکری اشاره کرده است.
در پی قدرت و در گریز از شکست، فروختن  (وبمدد محمل تاریخی هدف وسیله را توجیه میکند) روح و وجدان و شرف را به شیطان .فروختن.در زمینه همین ماجرا همچنین چرا نباید فکر کرد : 
وما تسقط من ورقة إلا يعلمها ولا حبة في ظلمت الأرض ولا رطب ولا يابس إلا في كتب مبين  .سورة الأنعام آية 59   
برگ بدون اگاهی خدا از درخت نمی افتد و نیست دانه ای در ظلمات زمین و در خشکی مگر اینکه در کتاب روشنگر امده است..
خب! وقتی این چنین است  چرا حاکمیت این همه دیکتاتور و جلاد در طول تاریخ ایران و جهان و حاکمیت کنونی امپریالیزم و ارتجاع و اسارت و بدبختی میلیارها انسان بدون اراده الهی باشد، و او  یعنی حضرت حق با فراز و فرود آوردن اینها ، (یعنی چرخش  اصلی تاریخ نه با خواست ما بلکه اراده حق،)  دارد نقشی را بازی میکند و رقم میزند که ما نمی فهمیم.بنابر این:
وقتی مدار چرخش اراده الهی چنین است چرا نباید با بر گزیدگان او امثال ملوک و سید الرئیسها و برادران بازنشسته سازمانهای جاسوسی و جنگ رفاقت بخرج داد، و برسر یک میز نشست و عکس گرفت و صحبت کرد تا اراده الهی بر این قرار گیرد ملتی از زیر بار ستم خمینی و خامنه ای بدر آیدو مهر تابان آزادی بر ایرانزمین بدرخشد.
میبینیم ورود نگاه و معرفت مذهبی و دخول آن در امر سیاست و جامعه میتواند ما را به چه فرازهائی! رهنمون شود.

در این دستگاه منتقد و مخالف بطور فلسفی و تاریخی مانع چرخش اراده الهی است. 
در همین رابطه است که میتوان به این نتیجه رسید که زدن ریشه های منتقد و مخالفی
که مانع چرخش اراده الهی است هر که باشد ضرورت تاریخی و انقلابی دارد و دیگر مهم نیست مامور اطلاعات هست یا نیست!  پول میگیرد یا نمی گیرد!  مادرش «مریم عذرا» بوده است یا «بی بی تمیز خالدار».اینها مهم نیست! مهم این است که اینگونه افراد چه مامور باشند یا نباشند یا پول بگیرند و یا نگیرند تحلیلا وتفسیرا مزدورند و مانع انقلاب،خلق، اراده خدا  و چرخش تاریخ. خب وقتی که انسان به مرتبت رهبرعقیدتی هم رسیده باشد، یعنی:
سرچشمه و منبع و جائی که همه چیز با او شروع میشود، و با او معیار میگیرد و محک میخورد جای تناقضی وجود ندارد.
این دستگاه وقتی که یگانه ویکتاست وپیرامون خود نه هیچ دستگاه دیگری را نمی بیند و قبول ندارد، وهیچ دستگاهی جز خود را برسمیت نمی شناسد تا با او مقایسه شود،به نحو درخشانی بی تناقض است و همین جاست محل نفهمیدنهای ما مخالفان و منتقدان نفهم!!.

اشاره ای برای ضرورت تحلیل روانشناسانه یک شخصیت 
«ما »مقایسه میکنیم ، شک میکنیم، توزین میکنیم، محک میزنیم و بر میگزینیم ولی «او» نیازی ندارد چیزی است  او در نقطه ای است که از نظر سیاسی و غیره
هو الأول والآخر والظاهر والباطن وهو بكل شيء علیم  
من بارها فکر کرده ام که در تحلیل «شخصیتی واقعا شگفت همانند رهبر عقیدتی»،در کنار روشنائی افکندن بر کارکردهای سیاسی و تشکیلاتی وغیره ایشان، جای یک «نگاه روانشناسانه به اعماق روح و منش  این  وجود» واقعا خاص خالی است.
او یک انسان معمولی نیست. او با کار کردهایش خشت به خشت ساخته شده است .
اوانسانی است  که بعنوان مثال:
*در زیر پرچم کارکردهای و فرمانها ی  او چند ده هزار نفر جان باخته اند.
**در همان هنگام جانباختین و اوج تیربارانها او تصمیم به خروج میگیرد و پرواز تاریخساز را رقم میزند.
***چند ماه پس از جانباختن همسرش با اراده ای آهنین و بی هیچ مشکلی ازدواج میکند واسم این ازدواج را نیز ازدواجی در راستای انقلاب و اسلام میگذارد..
اندک زمانی بعد با آغاز انقلابی که نامش را انقلاب درونی میگذارد با همسر نزدیکترین دوستش ازدواج میکند و سازمانش را بقول خودش از اوج آبشار نیاگارا بزیر می اندازد و نوسازی میکند.
**** چند ماهی پس از ازدواج تاریخساز پیشنهاد دهنده اعلام شده این ازدواج را فرو میکشد و اعلام میشود او دشمن شماره یک انقلاب درونی است
*****با پرواز تاریخساز دوم به عراق میرود ودر مملکتی که در حال جنگ با مجموعه ایران است ساز مبارزه آزادی بخش را بصدا در می آورد.
****** کشتار و بخاک افتادن یک سوم از نیروهای ارتش ازادی را در عملیات فروغ جویدان فتح می بیند و آن را پیروزی اعلام میکند.
******در امتداد زنجیره انقلابات درونی برجسته ترین یارانش را بی هیچ مشکلی بخاطر منافع خلق و انقلاب بر کنار میکند و زنان را برمیکشد.
******* بخاطر منافع انقلاب و خلق طلاقهای جمعی جاری میشود.
********و سر انجام دوران اختفا شروع میشود و الخ

باید به اعماق روح و روان این وجود شگفت سفر کرد.
برش افقی و عمودی. 
من در رابطه با توهین و تحقیرهای سایت کارندگان آفتاب کاری به این سایت و نویسندگانش ندارم . شخصا به تمام آنها درود میگویم و برایشان سلامت ارزو میکنم.در این مدار یعنی مدار اصلی است که جواب را میجویم و اعتقاد دارم که برای یافتن پاسخی مناسب برای اینکه چرا ما را اطلاعاتی میخوانند هم،   باید به اعماق روح و روان این «وجود» واقعا شگفت باید سفر کرد انجا در کنار پاسخهای بسیار، جواب این سئوال را هم خواهیم یافت :
باید «او»را ( با عزت و احترام)   از نظر  شخصی و اجتماعی وسیاسی در طول زمان،با یک برش و گذر افقی و متحرک، از «دوران کودکی»، روی دوران کودکی و حوادث و اتفاقات  دوران کودکی آنجائی که شخصیت انسان نخستین خشتهای محکمش گذاشته میشود   تاکید میکنم، تا «نوجوانی» و«جوانی» و «میانسالی» دنبال کرد.
فارغ از ستایشهای فرموله شده گنگ باید دید «او که بوده» ،«چگونه ساخته شده»،
«چه اتفاقاتی در زندگی او افتاده»، «چه چیز آزارش داده ومچاله اش کرده چه چیز او را نواخته و رشدش داده»و«ظرفیتهای خود را از کجا به دست آورده؟ »تا بدین مرحله رسیده است و سپس...

برش عمودی شخصیت 
او را باید با  یک برش عمودی و ایستا چنانکه رمان نویسان بزرگ،که روان کاوانی نادره و بزرگند ما را به درون روح و روان شخصیتهایشان و آنجا که مرکز چرخش شخصیت قهرمان داستانشان است برش میدهند و ما به تماشای «بابا گوریوی» بالزاک، «ژان والژان» ویکتور هوگو و «پیرمرد خنزر پنزری» هدایت مینشینیم ، باید برش داد و به تماشا نشست ، در او به سفر رفت و کوشش کرد که نقطه اصلی شخصیت این بزرگوار کشف شود، انگاه تعجب های ما تمام خواهد شد و خواهیم دانست که او، این موجودیت شگفت احاطه شده در پیکری متوسط لزومی ندارد روحش را به شیطان فروخته باشد زیرا با چنین ساخت و بافتی: 
اوهیچ تناقضی در مثلا کار پیش پا افتاده ای مثل اطلاعاتی خواندن مخالفانش و منتقدانش ندارد، آخر در برابر چرخش محوری شخصیت این وجود فرآ انسان (که رسما اعلام شد به هیچکش جز خدا پاسخگو نیست و کارهایش همه هنگامی قابل فهم است که ما در وجود او ذوب شویم) چرا باید تعجب کرد که ما اطلاعاتی نیستیم.با معیار و میزان چنین وجودی است که می شود بعنوان مثال و با بیاد آوردن مثلا شخصیتهائی فرضی:
- با بانوئی اطلاعاتی همنفس شد،
-با دختر خوانده خویش پیمان ازدواج بست
-با اطلاعات همکاری کرد و به ایران رفت و آنجا بچه به دنیا آورد و به خارجه برگشت و انقلابی شد.
- به زن میهماندار خود حمله ور شد
- در زندان با زندانبان همکاری کرد و در خارج زندان علیه شکنجه شدگان مقاله نوشت
- از راه نامشروع ارتزاق کرد.
- ایرانی نبود تایلندی و افریقائی و هندی و پاکستانی بود ولی در کنار چنین وجودی از هر پلیدی شسته شد و در زمره انقلابیون و هواداران انقلابیون قرار گرفت ولی:
چهل سال پنجاه سال در راه آزادی ملت رنج کشید وانتقاد و مخالفت و با دوری از این وجود تاریخی- فلسفی از هضم رابع اطلاعات گذشت! و تبدیل شد به مزدور و جیره خوار.
این را باید خوب خوب خوب فهمید تا سبک و نازل از مساله عبور نکنیم.نه او و نه یاران صدیق با این دستگاه دچار تناقض نمیشوند. که تناقض مرگبار خواهد بود.

مرگبار بودن تناقض 
مجسم کنید که یک لحظه فقط یک لحظه! چنین وجودی در کار کردهای خود دچار شک شود و از امواج دریای بفرمانی که در آن  بطور ایدئولوزیک و سیاسی شناور است خارج شود، اگر این چنین شود و این وجود،از انچه در آن شناور است دور افتد، بلافاصله به سرنوشت عظیم ترین موجود روی کره زمین یعنی بالن دچار خواهد شد، یعنی زیر وزن خود خرد خواهد شد.
میدانید که بالن عظیم ترین و سنگین ترین موجود زمینی است. بالنها گاه که به دلیل جزر و مد دریا بد شانسی می آورند و به ساحل می افتند چندان نمی گذرد که در زیر وزن خود دچار خرد شدن استخوانها میشوند و می میرند.
وزن این وجود تاریخی وزن اسماعیل وفا با ده بیست کتاب شعر و سی سال آوارگی داغ برادر و پدر و مادر  و یارانی که در ارتباط با او رنج کشیدند نیست. وزن دکتر کریم قصیم و محمد رضا روحانی با پنجاه سال تلاش سیاسی نیست.وزن مصداقی و جمالی نیست.وزن کار کردهای او شگفت انگیز است دریای پیرامون او (بد نیست بگذاریم رود و دریای خروشان خون و اشک دهها و دهها هزار تن جانباخته و زندانی سیاسی) یعنی آنچه که  به او امکان شناوری و زیست سیاسی و ایدئولوزیک و شخصی و موجه کردن تمام کارکردها را میدهد  و زنده اش میدارد اگر فروکش کند ، آنوقت است که او وزن انچه را که بر او حمل میشود به تنهائی در خواهد یافت ومانند «اولیس» در سفر خود و در حوالی جزیره ارواح در مه و تاریکی نواهای ارواح و اشکال و پدیده های خونینی را که گرداگرد آو سر بر می آورند و میزارند خواهد شنید و واقعیت زمینی کارکردهای خودرا خواهد دید. میدانهای تیر، شکنجه گاهها، جلادان در حال تجاوز، مادران پشت دیوارهای زندانها و گورستانها، زنانی که در تنهائی و غربت پزمردندف کودکانی بی خانواده، انان که به زندگی خود پایان دادند، دهها هزار نوجوان آواره در خیابانها، کودکان بالیده در غربت، آنان که روانه تیمارستانها شدند،فرصتی شش ماهه که سی و سه ساله شد و.... که البته بار تمام این جنایات فقط به گردن جمهوری اسلامی است و بس.
بنابر این باید  مطمئن بود این وجود تاریخی، یک میلیمتر در زاویه شناختی و حرکتی خود تغییری نخواهد داد و تا پایان چنانکه در آخرین پیامش نشان داد همین خواهد بود که بوده است،و پیام و کلامش، پیروزی است، حرمت مرگ و شهادت است و تقدس  خون، ملعنت و تهدید مخالفان ودشمنان با هم،و نیز اطلاعاتی خواندن ما.
او سالهاست که خود نیز در کارکردهای دستگاه عظیمی که آفریده است مجبور و اسیر است. در این شک نکنید و به این فکر کنید.
در این دستگاه چرخش فرمان و زاویه دیگر گرفتن یعنی تلاشی و ویرانی، پی همچنان به پیش تا آخرین لحظه وتا آخرین نفر و البته تا رستگاری جاوانه اخروی.
او و حلقه اولین و دومین پیرامونیان خیلی خوب این حقیقت را میدانند وجبر خویش را میشناسند و از درون همین کار کرد و جبر است که در کنا کارکردهای عظیم این دستگاه ،بعنوان یک جزء ما هم باید اطلاعاتی خوانده شویم. 
اگر ما اطلاعاتی نباشیم چیستیم؟ منتقدیم؟ قبول منتقد یعنی قبول نقد! و خود میتوانید افق نقد چنین جهانی را مجسم کنید! این دستگاه از چرخش واقعا عاجز است درست مثل برخی کار کردهای شریعت! در مسائل اجتماعی و انسانی و فلسفی.
شریعت در رابطه با برخی مسائل اهل بحث نیست.زیرانمی تواند مساله حل کند و پاسخ بدهد بنابر این فتوا میدهد و می برد وقطع میکند و میکشد.او نمیتواند بحث فلسفی خدا و لاخدا را دریابد و طاقت آورد پس زنده باد فتوای حرمت  خروج از دین یعنی ارتداد، و حکم مرتد مرگ است.چنین است وضعیت بررسی منتقد در این دستگاه.
در باره خودم بعنوان یک تن از اطلاعاتیون!
من در باره خود هیچ ابهام و مشکلی ندارم! با توضیحاتی که دادم روشن است که چرا مشکل ندارم و علت را در کجا میبینم اما خدمت تمام آقایان و خانمها و آن جریده طیب و طاهردر عالم ساده و پیش پا افتاده عقل و منطق عرض میکنم.
من اگر روزی بخواهم شما را خوشحال سازم و اطلاعاتی بشوم باید بر اساس یک شناخت سیاسی به این نتیجه برسم که:
- جمهوری اسلامی وجودش ضروری است،
- خامنه ای انسان والائی است
- و بنابر این خدمت در اطلاعات چنین سیتم و رهبری خدمت به رستگاری ملت ایران است .
اگر روزی به چنین نتیجه ای رسیدم!! نه یواشکی از خامنه ای« دلار» خواهم گرفت که بعد فیلمش را روی یوتیوب بگذارند و گندش در بیاید و نه رفسنجانی را «برادر همخون» خود اعلام خواهم کرد که شنوندگان شاخ در بیاورند بلکه نامه ای با عنوان «این فقیر» به ولی فقیه خواهم نوشت و رسما و کتبا و بی هیچ شرمی اعلام خواهم کرد  که:
التوبه و ان الله تواب رحیم .این فقیر به شرف اطلاعاتی شدن مشرف شده ام بدانید و به دیگران هم اطلاع دهید.
این از من اما چرا افراد ناشناس به میدان می ایند و   مسئولین نام و نشاندار این دستگاه در کنار میدان ایستاده اند.

کی بود کی بود من نبودم، بچه بزغاله بوده. 
نام ونشاندارها بمیدان نمی آیند. مسئولان رسمی و شناخته شده چیزی نمی گویند. باید برادر علیه خواهر بنویسد، پسر علیه پدر،دوست علیه دوست و یا انبوهی نویسنده بی نام و نشان در کنار چند قلمزن پر نفس تازه کار چندان شناخته نشده. دائم بتازند و بنویسند و با قاطعیت تمام منتقد و مخالف را  قاطع و صریح بدون شک اطلاعاتی بخوانند. جریده شریفه مربوطه که کارش کاشتن آفتاب آگاهی است ،ظرفی مناسب برای این جولانهاست . چرا؟
علت اینکه: اینان هر چه میخواهند مینویسند و هر چه میتوانند دشنام میدهند وقتی هم اعتراض بشنوند میگویند ما نیستیم! ما نبوده ایم! یعنی بچه بزغاله بوده!.
فرض کنید بجای این بزرگواران یک یا دو مسئول سازمانی مینوشتند. آنها نمی توانستند این چنین راحت دشنام بدهند. انها می باید اگر وارد میشوند با منطق و مقداری آرامش و مسئولانه ثابت کنند و مدارک لازم را ارائه کنند که این اطلاعاتی و آن مزدور است.
در چنین حال و هوائی قاعدتا رشته بحث و فحص و نقد منطقی و زمینی! شروع میشد که نتیجه روشن است یا باید تن به مقداری نقد بدهی که کابوس آنچه در قبل نوشتم یعنی خرد شدن نهنگ در زیر وزن خود در چشم انداز قرار میگرفت و یا باید کار بهمین جائی میکشید که الان کششیده و مثل نقل و نبات فحاشی و هتاکی که باعث آبرو ریزی برای بزرگان بود.
اینجاست که و جود انواع بزغاله ها ضروریست و اینجاست که ذکر
کی بود کی بود من نبودم
بچه بزغاله بوده 
راهگشاست
آن سایت وزین که آفتاب میکارد و نور درو میکند این مهم را بر عهده دارد یعنی مامن امنی برای تک و تاز انواع بزغاله جات است و الحق که زحمت میکشد.
خداوند این عرصه مناسب و انواع بزغاله جات را در کنف حمایت توحیدی و انقلابی خود موفق بدارد و هر چه بیشتر هدایت کند
اسماعیل وفا یغمائی

10 ژوئن 2014 میلادی
-----------------------------------------
*نظامی خسرو شیرین و یادی ازصدای مرشد اقای مدیری درزورخانه خواجه خضر یزد که پیش از شیخ و مرشد این با کلام نظامی و ضرباهنگ ضرب چنین از خدا می خواند. یادش بخیر باد.


 

۳ نظر:

شق القمر گفت...

بابا گلی به جمالت تو دیگه کی هستی .دست شیطون را از پشت بستی.میگم که تو که اینهمه به قول اقای موشکاف موشکافانه اینها را بررسی کردی .بی زحت یک نگاهی در آینه به خودت بینداز و بعد خودت را هم دقیقا مثل این مطالبی که گفتی از درون و بیرون نگاه کن تا بفهمی که دگردیسی به چه صورت در تو شکل گرفته.والله من هر بار که طوفان بپا میکنی و دل تنگت را بیرون میریزی یک تصویر دیگری از تو برایم نقش میبندد.الان تازه میفهمم که شعرهایت هم یک نوع با کلمات بازی کردن است . یادم می آید در هنگامی که بچه ها در گابن اعتصاب کرده بودند شعر طبلهای افریقا هم نام ایران را مینوازند سرودی و با کلماتی ساده مثل نه نان و نه گوشت و کلمات دیگر احساسات را بیان میکردی و امروز در یک قالب دیگر اینهمه افاضاتت را میفرمایید .کلا بیین روحت را کی و چگونه به شیطان فروختی

ناشناس گفت...

آقای یغمایی به حق نوشته اید. عالی و منطقی وجامع و مؤثر است. جوابی است که با هزار نوشته و مقاله بزغاله ها برابری می کند. شما یک نابغه و ژنی هستید. به نظر من هدفی ندارید جز آنکه یک راه و رسم منطقی و سیاسی در برابر دیکتاتوری بسیار پیچیده عقیدتی و تشکیلاتی را نشان دهید. ادامه دهید. اگرچه نوشتن این مقالات و سنگینی آنها اعصاب و روح و روان را خرد می کند اما لازمه تاریخ سیاسی ماست. مینو مینایی

بی نظر گفت...

سلام آقا اسماعیل دستت درد نکند. بچه بزغاله ها را خوب بکار گرفته اند این حضرات شریف! همانطور که گفتید من نبودم بچه بزغاله بود....باز هم بنویسید. راستش من تا همین اواخر هوادارشان بودم. گاهی هم در برابر برادر محسن دست به جیب میکردم ولی دیگه تموم شد. ما نیستیم. تا کی باید بچه بزغاله بود؟