دموکراسی حرف نیست یک فرهنگ است باید آنرا شناخت پذیرفت وبه آن عمل کرد. آنان که با کلماتی درشت و پر طنین از دموکراسی سخن میگویند ولی در جزئی ترین کارها دمادم دموکراسی را زیر پا میگذارند دروغ میگویند

۱۳۹۴ تیر ۸, دوشنبه

دررد ارتباط تاریخساز«حاجیه فاطمه اره» باوزیر مقتول قائم مقام فراهانی.اسماعیل وفا یغمائی

دوازدهمین  مراسم تاریخسازویلپنت به خیر و خوشی پایان یافت. عجالتا جنازه ای در کار نیست تا لباس سیاهی بر قامت «خاتون هفت حصار» راست شده و مراسم سوگ- طلبکاری - تعزیه خوانی تازه ای برگزار شود. «مراسم سالانه ویلپنت»و«کمپ لیبرتی» بنظر من دو نقطه استراتژیکی است که دو پای جنبش مقاومت رهبر عقیدتی بر آنها استوار است. اگر در این دو نقطه خبری نباشد باید راهی جست ومثلا بضرب قلم راهی  بسوی وادی توهین و دشنام و تهمت گشود و اذهان را مشغول نمود تا انشالله یا رژیم آخوندها سقط شود ویا سال آینده برسد یا کسی اینجا و آنجا فوت کند.  از این زاویه است که شاهد طلوع دو مقاله تازه بعنوان طلایه داران شکست سکوت «چارسوق محله تهمت و دشنام»  هستیم.
 نخستین مقاله را در این لینک میتوانید بخوانید(  رضا محمدی کدام ایرانی ؟). رضا محمدی کوشش ستایش انگیزی نموده تا تئوری و باورو گفته قدیمی «مقام معظم ولایت نوین» یعنی«توده های بیهوده»بخوانید مردم ایران را در این مقاله توضیح دهد و علت عدم شرکت برخی اقشار ایرانی و شرکت ساکنان دیگر کشورها را توضیح دهد .
در نوشته دیگرآقای ناشناس حتما محترمی بنام ب. فراهانی مقاله مبسوطی نوشته که در این لینک می توانید بخوانید «از افول به سقوط».... . 
این بزرگوار ، بنا به گواهی پاورقی با عنوان
« مقالة نادم منفور «از جنگ رميده» اسماعيل يغمايي در سايت زردش با عنوان «اسلام دمکراتيک مطلقاً وجود ندارد»
 مرا نواخته و همزمان نیز به آقایان مصداقی زندانی سیاسی و نویسنده و فعال حقوق بشر، نویسنده و فعال فرهنگی و سیاسی همنشین بهار،شاعر ارجمند محمد علی اصفهانی سراینده شعر بلند «مثل جنگل مثل مهتاب مثل طلوع. اجرا توسط خانم مرضیه » پرداخته و القابی چند از خریطه و توبره فرهنگ اخلاقی خاص «قائداعظم» بیرون کشیده و کوشش کرده کسانی را که متاسفانه به اجبار یا اختیار راه و رسم دیگری پیشه کرده اند ، با  اتکا به سنت «همه با هم» استاد خمینی  وبا مرتبط کردن «فامیل شقایقی» با «خاندان گودرزی» آش کشک خاله مناسبی تهیه کند که مدتهاست دیگر خریداری ندارد وبدون تعارف باعث تهوع میشود.
.مقاله ب. فراهانی ،چون،از دو سه سال قبل حدود بیش از صد بار در محتوا تکرار شده نیازی به پاسخ ندارد فقط من برای سهولت کار ایشان و سایر «ذوابان مقام ولایت و بانو»   چند  توضیح وپیشنهاد  شفیقانه دارم.
نخست:
این جناب ب . فراهانی و سایر شخصیتهای ناشناس که اینگونه راست و حسینی همه را به توپ شربنل بسته اند لطفا اسم و رسم و عکس خود را به مقالاتشان اضافه کنند تا هم تهمت ترس و جبن به آنها زده نشود و هم استخوانهای مرحوم قائم مقام فراهانی در گور نلرزد که ممکن است خوشنامی این وزیر مقتول و ایراندوست محمد شاه قاجار(و مربی و پرورنده میرزا تقی خان امیر کبیر)با توجه به همنامی این فراهانی با آن فراهانی، زیر علامت سئوال برود و پس از حدود دو قرن(قتل 1214 خورشیدی) مشخص شود آن وزیر خوشنام مقتول ، در شبی ظلمانی،با فریب نفسانی و هواجس شیطانی در گوشه ای پنهانی چنانکه افتد و دانی و درغیاب والده بچه ها،باحاجیه فاطمه اره، جده اعلای چنین شخصیت شخیصی ماجرائی «فردیتی- جنسیتی» داشته که حاصلش پس از دو قرن چنین نبیره و نتیجه و وجود ادیب با تربیت و حقیقت گرائی است که باید جدا از اوهمزمان هم ادب آموخت و هم بقول ناصر الدینشاه پدر سوختگی یاد گرفت وهم بیاد مادرش قهوه ای خورد.
دوم اینکه:
 اگر نمی خواهند اسم و رسم نویسندگان آشکار شود پیشنهاد من این است کمیسیونی با نام«کمیسیونی با نام«کت فخ مچ» کمیسیون تهمت و فحش خواهر و مادر(چاروادارها)»تاسیس شود تا از این پس این نوع مقالات زیر تیتر چنین کمیسیونی منتشر شده احتیاج به نام نویسندگانی  بی نام و نشانی نداشته باشد که بقول مولانا:
کس نداند مادر او را که ....د
با توجه به تجربه ارزشمند جلسات درونی تشکیلات در طی بیست سال گذشته و با اتکا به فرهنگ و ادب حاکم بر مسئولان مقاومت ظفر نمون بخصوص مقام معظم ولایت نوین، ایجاد این کمیسیون  سیاسی- ایدئولوژیک- استراتژیک بسیار ضروری و کار ساز  و مسئله حل کن به نظر میرسد و بخصوص به دامنه مقولات «رحمت و رهائی و ذوبشدگی ویگانگی و صداقت و فدا» و امثال این چیزها میافزاید.
سدیگر اینکه:
با توجه به محتوای وزین مقاله و این که «سه عامل استراتژیک» در اجتماع عظیم ویلپنت امسال خود را نشان داده و تا حالا عوامل استراتژیک سرنگونی رژیم پلید آخوندی به هزاران ضربه استراتژیک در طی سی و چهار سال گذشته رسیده و انشالله باز هم در مراسم دهسال و بیست سال آینده بیشتر خواهد شد و با تاسف از اینکه تنها عمه بنده سالها قبل فوت کرده و نمیتواند این مقاله را بخواند از جناب فراهانی تقاضا میکنم این مقاله را حتما به عمه خود یا عمه های مسئولان معظم  بیت رهبری بدهند تا بخوانند و مستفیض شوند  و به به و چه چه کنندکه از قدیم  به درستی گفته اند :
بدرد عمه ات میخورد
و نیز شاعر شیرین سخن ایرج میرزا در همین مورد تاکید کرده
به حرف عمه و تعریف خاله
کنی یک عمر...ز خود نواله
 چهارم اینکه :
جنابش اشاره فرموده مقالة نادم منفور «از جنگ رميده» اسماعيل يغمايي در سايت زردش با عنوان «اسلام دمکراتيک مطلقاً وجود ندارد»
در باره نادم و منفور حتما اینطور است! بنده از در خدمت یک «اندیشه خمینی گونه» که با «ریاکاری شدید» و«دروغ و توجیه و وقاحت» و «گندیدگی غیر قابل تحمل فلسفی و شناختی»و «انواع و اقسام کثافات و توهمات فکری یک موجود حتما بیمار» آمیخته جدا نادمم، و نیز میدانم و شاکرم ،که منفور شخصیتهای نفرت زده ای چون جناب فراهانی هستم، در باره از جنگ رمیدگی بحثی نیست و با ملک الشعرا هم صدایم که :
فغان ز جغد جنگ و مرغواي او
که تا ابد بريده باد ناي او
بريده باد ناي او و تا ابد
گسسته و شکسته پر و پاي او
ز من بريده يار آشناي من
کز او بريده باد آشناي او
چه باشد از بلاي جنگ صعبتر؟
که کس امان نيابد از بلاي او
شراب او ز خون مرد رنجبر
وز استخوان کارگر، غذاي او
همي زند صلاي مرگ و نيست کس
که جان برد ز صدمت صلاي او....
و نیز سی و سه سال قبل خود سرودم و صدها بار از صدا و سیمای حضرات پخش شد که
نفرین به جنگ و آنکه برافروخت نار جنگ
نفرین به آنکه داد در ایران شعار جنگ 
نفرین به گرگ پیر جماران که بی قرار
هر صبح تا به شام بود خونگسار جنگ...
و در کنارش سرودم
گر سر زند به میهن من افتاب صلح
از راه دیر و دور رسد انقلاب صلح
وین مژده را به نیمه شبی دور خوانده ام
در برگهای سبز و سپید کتاب صلح
شعرها از مجموعه منتشر شده سی سرود سرخ
و اعتقاد دارم نه جنگ، بل مبارزه آزادیبخش ،چه از نوع جنبش مدنی، یا در صورت لزوم قهر آمیز  اما به نیروی مردم و نمایندگانشان برای برپائی جامعه ای آزاد  مقدس است،ولی  نه  به قدرت رسیدن خیالی فردی یا گروهی رمیده از مبارزه و فراری از میدان نبرد، بمدد برافروختن آتش جنگ و ویرانی یک ملت آنهم به دست و مدد جهانخوارانی که خاورمیانه را تبدیل به سلاخ خانه مردم کرده اند و امکان داده اند «وحشتناکترین تمساحهای لانه کرده در غارهای وحشت و دین و خرافه » مثل داعش وامثالهم از سوراخهای قرون و اعصار بیرون ایند و صحنه ننگین گسترده ای را ایجاد کنند که چندین ملت را به باتلاق نکبت و خون کشانده استومعلوم نیست سرانجامش چه خواهد بود.
من از اقای فراهانی میپرسم :
چه شده بود که سی سال قبل صدها بار «سرود ضد جنگ و اوای صلح» از رسانه های مقاومت سابق پخش میشد وسرود بسیار زیبای صلح:
 باز آ به سرزمین ما
ای صبح پاک و دلگشا
سایه بفکن چهره بگشا رح بیارا.ای همای صلح...
با شعر من و اهنگ استاد محمد شمس ورد زبانهای مجاهدان بود
 چه اتفاق افتاده و کدام بیشرفی بجای خمینی مرتجع و ایران بر باد ده پرچم جنگ را میاهتزازد و شعار زنده باد جنگ و حمله به ایران را میدهد وشعرها و ترانه های صلح را به زباله دان میافکند و مرااز جنگ رمیده میخواند.
آری من از جنگ رمیده ام و کار کسانی را که کوشش میکنند پای تهاجم نظامی خارجی را به ایران باز کرده و در این معرکه به نوائی برسند خیانت به ایران و مردم ایران میدانم ولی هنوز پیرمردی هستم که حاضرم در سن میانه شصت و هفتاد اگر فرمان ملت من باشد و نمایندگان راستین مردم، سلاح بردوش کشم و در راه آزادی میهنی که شخصا نصیبی از او بجز زندان و تبعید و هجران و هجرت و رنج نبرده ولی بمدت پنجاهسال چون برترین معشوق خود سروده امش و ستایشش نموده ام،(یک نمونه از دهها نمونه عاشقانه  )حتی بخاطر یک قطعه از کشتزارها و چند هکتار از جنگلهایش بسادگی جان بدهم. این چیزی است که در کله پوک و پرباد جنگ طلبان هراسان از مبارزه واداده فراری فرصت طلب  عشرت جوی بزدلی که پوست شیر برتن کشیده اند  و بر تخت اجساد و رنجهای سه نسل از ما پرچم عزت و رفعت ننگین خود را برافراشته اند نمی نشیند.  
در همین رابطه از اقای فراهانی تقاضا میکنم کمی به رمیدگان،وادادگان، مزدوران ، توابان، بریدگان وفراریان واقعیی بیاندیشد که پس از سالها «فرار و فلنگ در پی فلنگ و فرارتاریخساز»و«تلاش برای حرکت تاریخ بمدد ازدواج و طلاق»، و«عبور از این حجله خانه به آن حجله گاه» ،و «پناه بردن از این دیکتاتور به آن مستبد»، «گریخته از مبارزه ودر هراس از مرگ» «یا لیتنی گویان!!»،راه جامعه بی طبقه توحیدی  سابق را به سوی کاخهای ملک ها و سیدالرئیسها وشیوخ مرتجع گردن زن ومرتجع، و سرانجام به حوالی کاخ سفید کج کرده اندو ذلیلانه وبا زیستنی بقول خودشان «حیاتی خوار و خفیف» بیش از دوازده سال است  با شجاعتی کم نظیر در طول تاریخ ،شیر آسا در سوراخ موش و در سرداب غیبت پنهان شده و با فحاشی و هتاکی و تهمت و دریدگی خاص الخاص و منحصر به فرد و تهوع آورمیخواهد دهان هر منتقد و مخالف و حقجوئی را بکوبد و بمدد اختناق پیش از حاکمیت بنان و نوائی  تاریخی برسد و پالان مندرس حکومت ارتجاعی و تاریخ در رفته خود و عیال را بر پشت   میهن ما ایران و هشتاد میلیون ایرانی اکثرا خرد شده در حکومت پلید ملایان بگذارد، و روز از نو و روزی از نو!، کسی که از شدت فلاکت باز هم با اسم مستعار، امثال فراهانی را به نیابت از خود بمیدان روانه فرموده است.
 پنجم اینکه
 حضرت فراهانی با محمل داستایوسکی و کتاب برادران کارامازوف تلاش کرده نشان دهد داستایوسکی صد و پنجاه سال قبل در شناخت بریدگان از مقاومت چه شاهکاری خلق کرده است و از داستایوسکی شاهد مثال آورده که:
«کسي که به خودش دروغ مي گويد و به دروغ خودش گوش مي‌دهد، به چنان بن بستي مي‌رسد که حقيقت درون يا پيرامونش را تميز نمي‌دهد، و اينست که احترام به خود و ديگران را از دست مي‌دهد. و با نداشتن احترام دست از محبت مي‌کشد، و براي مشغول کردن و پرت کردن حواسش از بي محبتي به شهوات و لذات خشن راه مي‌دهد و در رذالت هاي خويش در بهيميّت فرو مي‌رود، و همه‌اش هم از دروغ‌زني مداوم به ديگران و به خويشتن»
ایشان در همین رابطه اضافه میکند:
گر ندانيم که اين نقل قول از داستايفسکي، رمان نويس بزرگ قرن نوزدهم روسيه است، فکر مي‌کنيم که او بعد از شناخت خائنين و مزدوران و لابي هاي وابسته به نظام آخوندي و خواندن لجنامه ها و کثافتهاي ذهن و دل تيرة آنها در فضاي مجازي به چنين نتيجه گيري رسيده است.  زيرا داستايفسکي بيش از هر نويسندة بزرگ ديگر (شايد به‌استثناي هموطنش تولستوي) قدرت شگفت انگيزي در تحليل و توصيف روانشناسانة کاراکترهاي مختلف اجتماعي را در کتابهايش به نمايش مي‌گذارد. به‌اين توصيف او از شخصيت پدر خانوادة «کارامازوف» که عبارتهاي فوق را از زبان پير دير شهرستانشان خطاب به وي بيان کرده‌است توجه کنيد:
«آدم عجيبي بود، منتها امثال و اقران آدمهاي مهمل و شرير و در عين حال سفيهي چون او فراوان است. اما او از آن سفيهاني بود که سخت هواي کار و بار خودشان را دارند، و از قرار معلوم، شور چيز ديگري را نمي‌زنند... در عين حال، در تمام آن شهرستان به سفاهت او نبود که نبود. آنچه او داشت، حماقت نبود - اکثر اين جور آدمها زرنگ و باهوش اند - بلکه سفاهت بود و بس.» پایان نقل قول از جناب فراهانی.


نازنین فراهانی!
چه مثال جالبی ولی کمی به دور و بر خودت نگاه کن و نمونه زنده این مثال را این بار نه در یک پدر بلکه یک پدر سالارپیدا کن! . زیاد نباید جستجو کنی!!
- چه کسی سی و سه سال است بخودش دروغ میگوید و وعده میدهد و توجیه میکند؟
- چه کسی به بن بست رسیده است؟
- چه کسی سالهاست حقیقت و واقعیت را تشخیص نمی دهد؟
- چه کسی احترام به خود و دیگران را از دست داده؟ 
- چه کسی به دلیل از دست دادن حرمت مجبور است سالنهایش را از خارجیانی که یک کلمه فارسی نمی فهمند پر کند؟
- چه کسی دریده و خشن و بیرحم است؟
- چه کسی به شهوات و لذات روی آورده است؟
- چه کسی در وادی بیرحمی و بهیمیت فرو رفته است؟ 
- چه کسی دائم وعده میدهد دروغ میگوید و توجیه میکند؟
- و چه کسی....
جناب فراهانی چشمهایت را باز کن و بیاب
اما سفارش من به جناب فراهانی این است که کاش قبل از «برادران کارامازوف» کتاب مستطاب «جنایت و مکافات» داستایوسکی را مطالعه میفرمود و به روشنی می فهمید اگر مرحوم داستایوسکی زنده بود و وقایع این دوران را در حول و حوش ما میدید بجای قهرمان کتابش دانشجوی جوان و بیمار«راسکولینکف» دانشجوی جوان و بیمار و عظمت طلب دیگری را انتخاب میکرد که دقیقا بخاطر رعایت اصول و باورها و دگمها و ویژگیهای اخلاقی اش نه سه چهار نفربلکه دهها هزار نفر را به وادی مرگ کشانده وهیچ تنابنده ای را علیه اشتباهات خود بر نمی تابد.
در این رابطه باید تاکید کنم راسکولینکف از تحلیل انگیزه های خود عاجز است ولی این یکی در دستگاه خود هیچ مشکلی ندارد و در اساس مرگ و شهادت ذخیره و گنجینه و عصای مستحکم دستش برای توجیه خطاهاست.
خدمت جناب فراهانی عرض میکنم که روح شاهکار بی بدیل داستایوسکی در «جنایت و مکافات» در سایر آثارش «برادران کارامازوف» و«یاداشتهای زیر زمینی» وچند نوشته دیگرش منعکس است و در این کتاب به اوج میرسد.مقوله اصلی در این کتاب و همچنین برادران کارامازوف نه معرفی خائنان و بریدگان ، بقول سرکار، و توجیه خطاها و جنایات راسکولینکف بلکه عصب شناسی مسئلهٔ رابطه میان خویش و جهان پیرامون و فرد و اجتماع است.
در پایان این اشاره میخواهم بگویم راسکولینکف داستایوسکی، در پایان رمان و پس از آنکه   به سیبری میرود تا پاداش خطاهای خود را دریابد به گناه و خطای خود اقرار میکند و به مدد عشق به حقیقت میرسد ولی اگرداستایوسکی در روزگار ما زنده بود و قهرمان مورد نظر بنده را انتخاب میکرد نه تنها موفق نمیشد در پایان رمان چشم او را به حقیقت باز کرده او را به خطای خود واقف کند بلکه بدون تردید در پایان رمان جنایت و مکافات شاهد آن میشدیم که: «راسکولینکف شماره دوان جوانک بیمار گونه که حالا پیرمردی محتشم شده است» نویسنده نابغه را با عباراتی چون: بریده، مزدور، واداده،رژیمی، اطلاعاتی، ماماچه، پفیوز، نویسنده سابق، بیشرف،ک..نی، ج...ده ک..کش،مزدور بی جیره و مواجب،دیوث،کارد تیز کن،شاگرد شاگرد جلاد، تواب تشنه به خون، زمینه ساز کشتار، خمینی چی! و امثالهم با اردنگی از مخفیگاه خود بیرون میکرد و دستور میداد قلمزنان و منجمله دوستان وعیال سابق مطلقه نویسنده 444 مقاله علیه داستایوسکی مادر مرده بنویسند تا دیگر شکر خوری نکند و رمان ننویسد و انتظار نداشته باشد راسکولینکف به اشتباهاتش اقرار کند!!بل میبایست به راسکولینکف اجازه بدهد تا دم مرگ در گرداب توهم وخطا درمیان برکه های خون و جسد ادامه دهدزیرا :
-راسکولینکف فقط و فقط به جهان خاص خود و اصول خاص خود معتقد است
- زیرا راسکولینکف فاصله ای کهکشانی با دیگران دارد و از خود شروع و به خود ختم میشود
-زیرا راسکولینکف خطا ناپذیر و خاص الخاص و نوک پیکان تکامل است
- زیرا این داستایوسکی نیست که راسکولینکف را آفریده بلکه این راسکولینکف است که با خلق نوین نویسنده را میافریند و نهایتا داستایوسکی باید تمام و کمال  انقلاب کرده ودر قهرمان خود ذوب شود تا بفهمد که راسکولینکف چیست!
به آقای فراهانی پیشنهاد میکنم حتما «جنایت و مکافات» را خوانده و روی این اثر تامل کند و همچنین کوشش نکند تئوریهای سیاسی و انقلابی خود را علیرغم رهنمود «میتوان و باید»به بعضی نقاط حساس و خصوصی رمانهای بزرگ دنیای ادب بتپاند که خدا را خوش نمی آید. در این وادی اول باید رمان را فهمید برادر من.
و ششم و آخر اینکه:
در باره اسلام دموکراتیک وجود ندارد( در این لینک بخوانیداسلام دموکراتیک مطلقا وجود ندارد. )یا دارد حضرتش میتواند مقاله خودش را خوانده، حرام لقمه گی های سیاسی نهان در آن را فهم کند و خوب خوب بفهمد اسلام دموکراتیک در سیاست و حکومت وجود ندارد.
ورود مجدد امثال ب. فراهانی ها را بمیدان قلمزنی مجدد به ایشان و سایر ب . فراهانی ها تهنیت گفته و برایشان از روح مرحوم شعبان بی مخ و یارانش طلب مدد میکنم وفهم میکنم که پس از فراغت از ویلپنت جای فقهشان به حول و قوه الهی احتیاج به رسیدگی دارد. این گوی و این میدان عزیز!بخلی وجود ندارد.بنده فقیه نیستم ولی فارغ التحصیل دانشکده الهیات هستم ودردهای فقهی را تا اندازه ای میشناسم. باقی بقای جناب فراهانی.
با احترام
اسماعیل وفا یغمائی
هشتم تیر هزار و سیصد و نود و چهار 

۱۳۹۴ خرداد ۲۳, شنبه

من هم استحقاق دعوت به ویلپنت را داشتم اسماعیل وفا یغمائی

عرض کنم به حول و قوه الهی و البته بمدد امکانات اهرمهای زمینی اش گردهمائی ویلپنت به خیر و خوشی برگزار شد. ما که نیستیم ولی انشالله رهبران مقاومت سر حال و سر دماغ در فرنگستان ومخفیگاه زنده بمانند و سی سال دیگر چهل و سومین گردهمائی استراتژیک و تاریخساز را هم بگیرند تا چشم آخوندهای بی پدر مادر دو سر قاف کور شود.
 دم غروبی نگاهی به سایتهای مقاومت انداختم . بقول یزدیها ماشالله و نوم خدا:
-600 پارلمانتر از پنج قاره جهان
- کلی شخصیت از هفتاد کشور عالم
- سخنرانی هفتاد و هشت شخصیت
- تا دلتان بخواهد وکیل و وزیر و پارلمانتر و قاضی ونماینده و شهردار و فرماندار و غیره
- و حتما با این تعداد سخنران و مخلفات ،یک صد هزار نفری هم باید گرد آمده باشند. باید گفت تا کور شود چشم آخوند و مزدور و تواب و منتقد و مخالف منجمله چشم خود بنده! که اطلاعیه ها میگویند من هم این چنینم و من از شدت توابی باور نمی کنم.و تا کور شود چشم کسانی که نمی توانند بفهمند وضع جهان عوض شده و میتوان  و باید با سخنرانی و میتینگ و بخصوص با یاری بزرگمردان خارجی که تمامشان هم از نیکمردان و نیکزنان خیر و طیب و طاهر هستند رژیم ملا را سر نگون کرد.
بگذرم ...خودتان بروید و دراین لینک بخوانید چه محشری بوده است گردهمايي عظيم ايرانيان و حاميان مقاومت از70 كشور جهان در پاريس 
اما وقتی داشتم لیست بخشی از برجسته ترین مدعوین و سخنرانان عالیقدر را مطالعه و تحسین میکردم و مثلا میخواندم: 
 از آلباني فاتمير مديو، وزير دفاع سابق از آلمان، ريتا زوسموت، رئيس پيشين مجلس فدرال، گونتر فرهويگن، نايب رئيس پيشين كميسيون اروپا؛ زابينه لوت هازر اشنارن برگر، وزير سابق دادگستري؛از آمريكا: رودي جولياني، شهردار سابق نيويورك و كانديداري رياست جمهوري (2008)؛ تام ريچ، اولين وزير امنيت داخلي؛ لوئيس فري، رئيس سابق اف.بي.آي (2001-1993)؛ اد رندل، فرماندار سابق پنسيلوانيا؛ ژنرال هيو شلتون، رئيس سابق  ستاد مشترك ارتش آمريكا( 2001ـ1997)؛ فرانسيس تاونزند، مشاورسابق رئيس جمهور در امور امنيت داخلي و تروريسم (2004-2008)؛ يك هيأت از كنگره آمريكا شامل شيلا جكسون لي، دينا روهرا باكر ، رابرت پيتنجر؛ اليانا چاد، وزير سابق كار؛ مايكل موكيزي، وزيرسابق دادگستري آمريكا (2009 – 2007، بيل ريچاردسون، فرماندارنيومكزيو و سفير سابق آمريكا در ملل متحد؛ جان بولتون، سفیر سابق آمریکا در سازمان ملل؛ سفير جيمز وولسي، رئيس سابق اطلاعات مركزي؛ هاوارد دين، فرماندار سابق ورمونت و رئيس حزب دموكرات (2005-2009)؛ ژنرال جرج كيسي، رئيس سابق ستاد ارتش آمريكا و فرمانده نيروهاي ائتلاف در عراق ( 2007-2004)؛ ژنرال جيمز كانوي، سي و چهارمين فرمانده نيروي تفنگداران دريايي؛ رابرت توريسلي، سناتور سابق و نماينده قانوني ساكنان اشرف و ليبرتي، چاك والد، معاون اسبق فرماندهي اروپايي آمريكا؛  مارك گينزبرگ، سفير سابق آمريكا در مراكش، مشاور كاخ سفيد در امور خاورميانه؛ سفير فيليپ كراولي، دستيارسابق وزير امور خارجه آمريكا (2011-2009، سرهنگ وسلي مارتين، فرمانده سابق ضد تروريسم اتئلاف در عراق و فرمانده حفاظت آمريكا در اشرف؛  از ايتاليا: جوليو ماريا ترتزي، وزيرسابق خارجه (تا آوريل 2013)؛ لخو ويدال كوادراس، نايب رئيس سابق پارلمان اروپا و رئيس بنياد در جستجوي عدالت؛  از كشورهاي عربي شخصيتهايي چون سيد احمد غزالي، نخست وزير سابق الجزاير؛ محمد العريبي، وزير خارجه سابق مصر و صالح قلاب، وزير اطلاعات سابق اردن؛  از فرانسه:ميشل آليو ماري، نماينده فرانسه در پارلمان اروپا و وزير سابق دفاع، وزير دادگستري و وزير كشور (2002-2011)، برنار كوشنر، وزير خارجه سابق ؛سناتور آلن نري،    ژان پير بكه، عضو سابق شوراي استان والدواز،  از كلمبيا، اينگريد بتانكور، كانديداي سابق رياست جمهوري؛
از مالديو، انسيه احمد، معاون وزير حقوق و برابري؛از هلند، ادريانوس ملكرت، رهبر سابق حزب كارگر و نماينده ويژه دبيركل ملل متحد (2009-2011)؛ كيم كمپل، نخست وزير سابق كانادا؛ ريتا زوسموت، رئيس پيشين مجلس فدرال آلمان،  ليندا چاوز، رئيس سابق روابط عمومي كاخ سفيد. فرانسيس تاونزند، مشاورسابق رئيس جمهور در امور امنيت داخلي و تروريسم (2004-2008)،  ميشل آليو ماري،نماينده فرانسه در پارلمان اروپا وزير دفاع سابق، وزير دادگستري سابق و وزير كشورسابق
زابينه لوت هازر اشنارن برگر، وزير سابق دادگستري آلمان، اينگريد.بتانكورد، كاندايداي سابق رياست جمهوري كلمبيا، ماريا فرناندز دلا وگا، معاون سابق نخست وزير اسپانيا،   راما ياد ،مشاور سابق وزيرخارجه در امور حقوق بشر و معاون حزب راديكال فرانسه؛مريديت برگمن، از اعضاي ارشد حزب كارگر استراليا و رئيس سابق سناي اين كشور و جمعی دیگر بی اختیار ابتدا بیادسوره کریمه واقعه ـیات ده به بعد افتادم که:

 وَالسَّابِقُونَ السَّابِقُونَ ﴿١٠﴾ أُولَئِکَ الْمُقَرَّبُونَ ﴿١١﴾ فِی جَنَّاتِ النَّعِیمِ ﴿١٢﴾ ثُلَّةٌ مِنَ الأوَّلِینَ ﴿١٣﴾ وَقَلِیلٌ مِنَ الآخِرِینَ ﴿١٤﴾ عَلَى سُرُرٍ مَوْضُونَةٍ ﴿١٥﴾ مُتَّکِئِینَ عَلَیْهَا مُتَقَابِلِینَ ﴿١٦﴾ یَطُوفُ عَلَیْهِمْ وِلْدَانٌ مُخَلَّدُونَ ﴿١٧﴾ بِأَکْوَابٍ وَأَبَارِیقَ وَکَأْسٍ مِنْ مَعِینٍ ﴿١٨﴾ لا یُصَدَّعُونَ عَنْهَا وَلا یُنْزِفُونَ ﴿١٩﴾ وَفَاکِهَةٍ مِمَّا یَتَخَیَّرُونَ ﴿٢٠﴾ وَلَحْمِ طَیْرٍ مِمَّا یَشْتَهُونَ ﴿٢١﴾ وَحُورٌ عِینٌ ﴿٢٢﴾ کَأَمْثَالِ اللُّؤْلُؤِ الْمَکْنُونِ ﴿٢٣﴾ جَزَاءً بِمَا کَانُوا یَعْمَلُونَ ﴿٢٤﴾ لا یَسْمَعُونَ فِیهَا لَغْوًا وَلا تَأْثِیمًا ﴿٢٥﴾ إِلا قِیلا سَلامًا سَلامًا ﴿٢٦﴾ وَأَصْحَابُ الْیَمِینِ مَا أَصْحَابُ الْیَمِینِ ﴿٢٧﴾ فِی سِدْرٍ مَخْضُودٍ ﴿٢٨﴾ وَطَلْحٍ مَنْضُودٍ ﴿٢٩﴾ وَظِلٍّ مَمْدُودٍ ﴿٣٠﴾ وَمَاءٍ مَسْکُوبٍ ﴿٣١﴾ وَفَاکِهَةٍ کَثِیرَةٍ ﴿٣٢﴾ لا مَقْطُوعَةٍ وَلا مَمْنُوعَةٍ ﴿٣٣﴾ وَفُرُشٍ مَرْفُوعَةٍ ﴿٣٤﴾ إِنَّا أَنْشَأْنَاهُنَّ إِنْشَاءً ﴿٣٥﴾ فَجَعَلْنَاهُنَّ أَبْکَارًا ﴿٣٦﴾ عُرُبًا أَتْرَابًا ﴿٣٧
 ترجمه  ساده و تفسیرچند آیه از بنده
همانا سابقونند( وزرا و پارلمانترها و وکلا) سبقت گیرندگان. از نزدیکانند و مقربان درگاه.بهشت آسای (راهبر و راهنما). حال میکنند.روی صندلیها مقابل هم مینشینند و همدیگر را به به و چه چه میکنند. میخورند و مینوشند و کیف میکنند.   اطرافشان زیبا رویان میچرخند با کاسه و بطری و انواع نوشیدنیها و مرغجات و جوججات و سایر مخلفات لازم. در راه خدا و خلق و دموکراسی و پلورالیزم و غیره هرچه بنوشند این وزرا و بزرگان سابق سر درد نمیگیرند. هرچه بخورند مرغ و میوه دل درد نمیگیرند نوش جانشان و گواری وجودشان و گوشت تنشان شود انشالله... بقیه اش را بنده ترجمه نمیکنم خودتان بروید و ترجمه الهی قمشه ای را بخوانید ببینید   چه خبر است و مواظب باشید اخلاقتان خراب نشود . از سوره واقعه که تاکید روی مقامات سابق دارد وجنبش مقاومت نیز پیام الهی و رهنمود قرانی را آویزه گوش کرده بگذرم که با دیدن این همه سابقون و وعده های الهی در مورد سابقون!اشتهای بنده نیز تیز شد و بیاد دوست و پزشک سابق خود دکتر زری اصفهانی افتادم که حدود دو سه ماه است در مقالات متعددش همراه با بسا نکات عالی علمی و فلسفی و سیاسی و دینی واخلاقی و پند و اندرز منجمله دائما تکرار میکند «شاعر سابق!» که مطمئنا درست هم میگویدو مثل اکثر نظراتش کاملا عاقلانه واز شدت تیز هوشی است اما با توجه به دعوت این همه شخصیت اسبق و سابق و پیشین و قبلی که حتما تمامشان بر اساس رهنمود قرانی سوره واقعه در راه خدا و خلق قهرمان ایران و بدون هیچ چشمداشتی فقط منافع ملت ایران را در نظر دارند ومطلقا هیچ چشمداشت مادی ندارند وبدون شک با تمام تلاشهایشان نتوانسته اند آن دو هزار و چهارصد تن اسیران لیبرتی را از آن جهنم جابجا کنند و...و... میخواستم به دوست گرامی ام با توجه به تاکیدات ایشان به «شاعر سابق» بودن بنده تاکید کنم که شما که می دانید من هم از پیشینها و اسبقها و قبلی ها هستم بنابر این بنده نیز صلاحیت شرکت در مراسم ویلپنت را دارا بوده و میتوانستم با توجه به «سابق بودن» و«در رفتن تاریخ شاعری بنده»  و متعلق به گذشته بودن از خیرات و برکات معنوی شرکت در ویلپنت برخوردار شده و رضایت رهبر عقیدتی سابق و صدو بیست و چهار هزار پیغمبرپیشین و چهارده معصوم قبلی و خدای اسبق را جلب کنم هم شاید مقداری «جیفه دنیوی» میاندوختم  و دعای خیرش را هم بجان شاعر، نویسنده، پزشک،و تحلیلگر سیاسی و انقلابی خانم دکتر زری می نمودم.
14ژوئن 2015 میلادی